- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ما دو تا در دل طـوفان، دل دریا داریم هـر دو انّـا شده و فـکـر فـتـحـنـا داریـم روزمان شب نـشده، غـصۀ فـردا داریم چـقـدر وجه تـشـابه، من و زهـرا داریم دل من، بستر او، هر دو زخون رنگین است بر زمینهای کویری نم باران، بد نیست یکتـنه گر بزنی باز به میدان بد نیست بـنـشیـنی جلـوی دیـده طفـلان بد نیست بدنت آب شده، گر بخوری نان بد نیست گر قبول تو شود، خواهش حیدر این است باشد اما نـفـسی فـکـر شـفـا کن، زهـرا حرف رفـتن بزن آشـوب به پاکن زهرا بـرو و باز مرا صاحب عـزا کن زهرا باز هم در حق هـمسایه دعـا کن زهـرا بهر این قوم ستم پیشه، دعا، نفرین است خـواب بـودی ورم گـونـه تـو پـیـدا شـد بخـت شد یار من و راز نهـان افـشا شد ناگهان پلک جریح تو به زحمت وا شد بـغـضـم آوار شـد و دیـده من دریـا شـد گفتم این نحس لعین، دستش عجب سنگین است عرق سرد تو نازل شد و در بستر ریخت نفسی ژرف زدی، دور تو نیلوفر ریخت طاقتت طاق شد و حوصلهات از سر ریخت طلب مـرگ نمودی و دل حـیدر ریخت شک ندارم که دعای تو خودش آمین است مرغ روحت ز تنت بال گشود است چرا قد چون سرو تو در حال قعود است چرا زخـمهای تو دهـن بـاز نـمود است چرا وای من گوشه چشم تو کبود است چرا غرق در خون زچه رو دیده حیدربین است دل ز دلـدار نکـن، هـمـسر و هم پیـمانم اسـتخـاره نکـن این قـدر بر این قـرآنـم رحـم کن بر من و بر کـوچکی طـفلانم نـفـسی پـلـک بـزن، روح بِـدم در جانم چشم وا کردن تو درد مرا تسکـین است آه زهــــرا، بِــــفَــــداکَ اَنــَـا و اولادی ای که بر یاری من سـینه سپـر استادی چه شده با تو که در بستر خـون افتادی چند روزی است که تغـیر سلـیـقه دادی با گل ریـز چرا پیـرهـنت تـزئـین است علت این همه پیراهن عوض کردن چیست یا بگو علت اینگونه سخن گفـتن چیست صحبت از نیمه شب و پر زدنت بیمن چیست ماجـرای کـفـن و قـصه پیـراهن چیست حرف از سر نزنی، دخترکت غمگین است نـفـست معـجـزه شد کـار خـدائی کردی رو به قـبـله شدی و قـبـلهنـمائی کـردی شـب آخـر هـمـه را کـربـبـلایی کـردی روضه خواندی و مرا نیزهوایی کردی سمت گودال نرو، روضه تو سنگین است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد نـوری میان عـرش معـلی درست کرد با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد مـا را گـدای “اُم اَبـیـهـا” درسـت کـرد ما را شـبـیـه خـلـقـت بیانـتـهـای خود از خاک پای حضرت زهرا درست کرد از اشـکهـای مـــادر مــا آب آفــریــد با گـریههای فـاطـمه دریا درست کرد از تار و پـود چـادر مـادر نخی گرفت حَـبـلُ المَـتـین برای گـداها درست کرد اصلاً دلـیـل خـلـقـت دنـیاست، فـاطـمه نـور خـدا و زهـرۀ زهـراست، فـاطمه بــانـوی آب و آیــنـه، بـانــوی آفـتــاب ای قـطرههای اشکِ نـمازِ شبت گلاب لـبخـنـد میزنی و نـبـی فـکـر میکـنـد این خـنـدۀ خـداست نـشـسته مـیان قاب هم کـوثر خـدایی و هم بَضعَـةُ الرَّسول هـم ذوالـفـقـار و ذکـر قـیـام ابـوتـراب رزق تـمـام عـالم از این خانه میرسد حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب من هر نفـس که بیتو کشیدم تبـاه بود هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب ای چـادر تـو، سـایـۀ روی سـر هـمـه یا فـاطـمه، فـقـط تو شـدی مـادر هـمه حـق را کـنـار سـفـرۀ مـولا شـنـاخـتـیم از وصـلههای چـادر زهـرا شـناخـتـیم با قـطرههای اشک به کـوثـر رسیدهایم مـادر تو را شـبـیه به دریـا شـنـاخـتـیم در روضۀ تو «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه» دیدهایم خود را شـنـاخـتـیم، تو را تا شناخـتـیم ما بـنـدۀ « فَـقَـدْ عَـرَفَ رَبَه» نـیـستـیم بـا مـهــرِ مــادریِ تـو امـا شـنـاخـتـیـم زهـرا چقدر زحمت ما را کشیده است تا اینکه بـین روضه خـدا را شناخـتـیم مـا را نـوشـتـهانـد مـسـلـمـان فـاطـمـه ایـمـان ماست، بـسـته به ایـمان فاطمه حق را علم علیست، علمدار فاطمهست بـانـوی استـقـامت و ایـثـار فـاطمهست در خانهای که واژۀ برخواستن علیست ذکـر قـیـام حـیـدر کـرار فـاطـمـهسـت تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علیست تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمهست اصلاً علیست فاطمه و فاطمه علیست در پشت در علیست، نه! انگار فاطمهست آن بانـوی رشـیـده که از حـال میرود در سجدههاش، با تن تب دار فاطمهست مـقـتل نـوشـته بـود تو را بیهـوا زدند مـقـتل بگـو که مـادر ما را چرا زدند؟ آتش به روی قـامت در بود و یک نفر آری هـجـوم چـند نفـر بود و یک نفـر قرآن به روی نیزه که نه، زیر دست و پاست کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر سـیـنـه سـپـر نـمـوده فـدای ولـی شـود این هجمهها به سمت سپر بود و یک نفر فرصت نکرده است عـلی را صدا کند مـوج بلا و اوج خطـر بود و یک نفـر زهـرا نشـسته بود به دامـان خـویشـتن فـضه گـواه داغ پـسر بـود و یک نفـر پروانه سوخت و وسط شعلهها نشست آئــیــنــۀ تـمـام نــمـای خــدا شـکـسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از مادر که میآید هیاهو میشود بغضهایِ زخمیام بینِ گلو رو میشود روضه وقتی روضۀ ناموسی است و کوچهها لطمه و سیلی، نصیبِ طاقِ ابرو میشود روضۀ صدّیقه کبرا؛ نه جایِ هرکس است هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او میشود ایـنـقـدر تأثـیـر دارد اشکهایِ فـاطـمی زمزمی میسازد از چشم و چنان جو میشود روضه خوان میخواند از (در) میزنم بر سینهام در خیالِ من تداعی زخـمِ پهـلـو میشود مـادرم تا میزند شانه به مویِ خواهـرم در دلم غـوغایی از انـدوهِ بازو میشود گوشهای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست صحبت از مادرکه میآید هیاهو میشود
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمیافتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده میمانم، نمیدانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کردهایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی شنیدن کی بود مانند دیدن؛ آن چه را یک عمر شندیم از مصیبتهای این ایام، میبینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصـور کن ولیالله با چـشمان خود باید ببیند میخورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جـهـل امت شد، امام و پـایۀ دینی صدای تشنهای از گودی گودال بالا رفت میان هجـمۀ سرنیـزههای رو به پائـینی
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بعد تو گـشتـه در پریـشـانی آسـمـانـم هـمـیـشـه بــارانـی ای سـتـون دل عـلـی بـیتـو رفته این خانه رو به ویرانی باغ هـجـده بـهـار زندگیات چـقـدر زود شد زمـسـتـانـی تو رسـیدی به سـاحـلی آرام من به این لحظههای طوفانی سـوره کـوثـرم، سر قـبـرت کار من گـشته فاتحه خوانی ای رهـایـی دهـنـده از آتـش دل مـن را چـرا بـسـوزانی؟ این همه میزنـم صدات اما تو مرا لحـظهای نمیخوانی سخت سردرگمم بگو چه کنم بین این کـوچههای حـیرانی مـنم و صـدهـزار درد نهان تـوئی و یک مـزار پـنهـانی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روزها خـورشید را در آسـمان انداخته چـادرش را بر سـر کـل جهـان انداخته حرز بازوبند حیدر بوده پس با این حساب چارچوب قـلعه را با یک تکان انداخته چونکه ناموس خودش بوده خداوند غیور نام کـوثـر را ازین رو از اذان انداخـته رشتههای چادر زهراست یا اینکه خدا؟ سمت ما از بام عـرشش نردبان انداخته مُهر تایید ست و بعد از هر نماز ما خدا ذکـر تـسبـیـحات او را بر زبـان انداخته تا که تنها زائر زهـرا خودش باشد فقط پس مزارش را خدا در لامکان انداخته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در میزنم در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر میزنم هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است تا دم از آن نـامِ با قـرآن برابـر میزنم مومنم؛ ایمان من، از شوق تسبیحات توست مـن به یـاد تـو، دم از اللهاکـبر میزنـم تا شنیدم، مادرم دریای پاکی، مثل توست بیشتر دارم به اعـماقِ دلم، سر میزنم تا به دست آرم دلت را، از نجف دُر می خرم نقش دُر را مثل دل، با نام حیدر میزنم از لحد پر می کشم، تا میرسی دامن کشان یاعلی گویان، قدم بر خاک محشر میزنم من بهشتی هم که باشم، قصر میخواهم چه کار میروم چادر کنار حوض کوثر میزنم عاشـق سـاداتم و هـمـراه فـرزنـدان تو طعـنه بر احـوال نا فـرجام ابتر میزنم تا شبـسـتان حرم، با فاطـمیون میروم سربلندم کرد، سربندی که بر سر میزنم مثل تو، حتی اگر تنها، به میدان میروم مثل تو، حتی میان کوچه، سنگر میزنم نالۀ دلـتـنگیام را، آه مـادر! سالهاست میروم قم، در میان صحن دختر میزنم شاعرم، این است فرقم با یتیم و با اسیر من فقیری با وقارم، با قلم، در میزنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تمام عـشق خطی از کـتاب فاطمهاست و نـور ذرّهای از آفـتـاب فـاطـمهاست! به اسـتـنـاد بـیـانـات سـیـزده مـعـصـوم بهشت هشت درش جمله باب فاطمهاست عـلیست ساقی کـوثر ولی ببـین سـاقی خودش چگونه سراپا خراب فاطمهاست! شـروع نهـضت سـرخ مدافـعـان حـرم مـیان کـوچه و از انـقـلاب فاطـمهاست کدام کوچه؟ همان کوچهای که کفر در آن شکست خوردۀ فصل الخطاب فاطمهاست خوشم که شیعهام و چشم من به روز حساب به ذرّه پروری بیحـساب فاطـمهاست!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زندگی من همیشه بیتو با غمها گذشت کی میایی، سالها از غیبت کبری گذشت در قـدیـم از دوریِ تـو دیـدۀ تـر داشـتـم حیف شد آن روزهای عاشقی آقا گذشت هرچه سِـنّم رفت بالاتر گـناهم شد زیاد غصه خوردی چون که عمرم دور از تقوا گذشت گرچه بد بودم ولی پشت درت برگشتهام فرصتی دیگر نصیبم کن دوباره با گذشت بعد چندین ماه قـدر روضه را فـهمیدهام دوری از هیئت برایم سخت و جان فرسا گذشت هرکه پای پرچم این روضهها زانو نزد غرق دنیا ماند و عمرش پوچ و بیمعنا گذشت خوش به حال آن که تا کرببلا راهی شد و یک سحر از عمر او کنج حرم زیبا گذشت مادر ما پشت در بود و لگد بر در زدند در شکست و دشمن از روی تن زهرا گذشت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاری خـراب دارم و حـالا شکـستهام عـبـدی اسـیر هـستـم و آقا شـکـستهام دسـتم بـگـیر فـاتـحِ دلهایِ مضطرب من مـدّتیست از غـمِ دنـیـا شکـستهام حال و هوایِ سابقم از کف به در شده در زیرِ بارِ غـصّه و غـمها شکستهام چشمانِ خشگ و کویری نمیدهد سودی زمـزم بده به دیده که دریا!! شکستهام مانند یک وبال.. به گردن فتـاده است این نامهای که مانده ز امضا؛ شکستهام بـیتــو هــوایِ تـازه نـدارد دیــارِ مـا از تـنـگیِ نَـفَـس؛ گـلِ طاهـا شکستهام سـالی گـذشت پُـر ز حوادث پُراز بلا از شـدّتِ بـلاست که مـولا شـکـستهام تـیـره شده زمـانۀ من پس طـلـوع کن عمری در انتظارِ دیدنِ فردا شکستهام چـشـمانِ نم زدهام را دمـی تـماشا کن حالا مـیانِ روضـۀ زهـرا شـکـسـتهام
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من گـریه میکـنـم سـحـر انـتـظار را تـا که به سـیـنـهام بـرسـانی قـرار را دارد بـدون تو سـپــری مـیکـنـد دلـم این جمعههای پُر غـم و ناسازگار را وقـتی که با قـدوم شما زنـده میشویم بـایـد بـه پـای تـو بـنـویـسـم بـهـار را دارم غروب جمعه به این فکر میکنم این هـفـته هم گذشت، ندیـدم نگار را من مطمئن شدم که دلت را شکستهام وقتی شکستم آن همه قول و قرار را من را به پـایـبوسی خود مفتخر کنی من هم به چشم میکشم این افتخار را پـیـراهـن سـیاه تـنـم بـیـرق عـزاسـت از من نـگـیـر ایـن سـنـد اعـتـبـار را ایکاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور روزی بـبـیـند این همه خدمتگذار را
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنـتـظران تو بیصدا رفـتـند نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت به هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مـادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كوچه به دنـبال گـوشواره حسن شهـید سـیـلی اعداست دیده بر راهت كنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هنوز زینب كـبراست دیـده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقـتـل حـسـیـن افـتـاده هنوز زیر لگـدهاست دیـده بر راهت بـه نـالـههـای بُــنَـیَّ كـنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـته بیادبی رویِ سـیـنۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كُـشتن لب تشنه آب میخوردند لـباسهای تـنـش را یكی یكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای سحر خیز مدینه سحرت را قربان از غـم فاطـمه چشمان ترت را قربان ای خوش آنکس که گدای سر راهت گشته سائل هـر شـبۀ پـشت درت را قـربان هرکه دارد هوس دیدن تو آواره است عاشق خسته دل و دربه درت را قربان وای برمن که دلم نیست گرفتار غمت سینه چاکان نشـسته به برت را قربان حاجـتی نیست مرا غـیر دمی دیدارت رخ زهرائی همچون قمرت را قربان فـاطـمیه است بیا روضه زهـرا بشـنو دلِ پُر از غم و سوز جگرت را قربان هرچه داری همه ارثیۀ زهرا وعلیست شال سبزی که تو بستی کمرت را قربان ای به دوش تو عبای عـلی و پیـغـمبر رنگ عمامۀ بسته به سرت را قـربان نقـش انگـشتریت چیست...؟ اباعـبدالله بهر مظلـوم دل نوحـه گرت را قربان کربلا میروی اما گل من با چه کسی پـسر خـون خـدا همسـفـرت را قـربان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مینويسم به نام حـضرت نـور مینويسم به خطِّ شعر و شعور از تـو بـايـد سـرود پـس حــالا سخنم میرسد به وقـت ظـهـور مـــادر مــهــربـــان ســـاداتــی لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـیـرم كه خانه خـانۀ وحـی خـدا نبود آتـش بـه بـیـت اُمِّ ابــیـهــا روا نـبــود آن بانویی كه حرمت قرآنیاش سزاست در كـوچـهاش تـهـاجم اعـدا سزا نبود در آسـتان خـانـۀ او دود بهـر چـیست آل رسـول تـازه مـگـر در عـزا نـبود احـمـد مـگـر سـلام به او بـارهـا نـداد زهرا مگر ز اهل همین «هل اتا» نبود پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود پس بـیـعـت ولای عـلـی بـیبـهـا نبود حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است حـیـدر مـگـر خـلـیـفـۀ دین خـدا نـبود ای قوم این همه عجله از برای چیست مولا مگر به غـسل رسـول خـدا نبود در كار خیر این همه رأی خلاف چیست حالا كه وقت شبهه و چون و چرا نبود در شهرتان همایش نامردی از چه روست بازوی دین سـزای غـلاف جـفـا نبـود نامردی است ضربه به گل بیهوا زدن آیا هـجـوم سـیـلیتـان بـیهـوا نـبـود؟ حـتی صدای سـیـلیتان تا بـقـیع رفت ایـن كـار غـیـر زادۀ قــوم دغـا نـبـود این ماجرا حماسۀ زهرا شناسی است كـوثـر مگـر شـناسۀ خـیـر النـسا نبود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه طاقـت و تـوانش را به پیـش دیدۀ او چون زدند زهـرا را هزار مرتـبه دشـمن گرفت جانش را هزار حـیف که یارش نداشت یارایی ز دیده پـاک کـند اشک دیـدگـانش را نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب نگفت درد و غـم و غـصۀ نهانش را به حـیـرتم که اگر در مـدیـنه رو آرم کجا نـشان بـدهـم قـبـر بینـشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عـدو هـمسر جـوانش را که دیده بین قـفس طایر شکـستهپـری که ظـالـمانـه بـسـوزند آشـیـانـش را؟ به جز به باغ امـید عـلی و زهـرایش که دیده غـنچـه نـشکـفـتۀ خـزانش را حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگـر بـلال بـه پـایــان بـرد اذانـش را چه قـرنها که ستم بر علی شده میثم که ریخـتـند بسی خـون شیعـیانش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نام علی را هر نـفـس تکـرار میکرد افلاک را از نور خود سرشار میکرد بر عهده رزق عالم لاهـوت را داشت روح الامین در منـزل او کار میکرد هر روز مانند نـبـی مـعـراج میرفت تا خـویش را در آیـنـه دیـدار میکـرد آئـیــنـه بـود و در تــجــلـی کـمــالـش نـور حـسین خویش را اظهار میکرد درگاه قدس از مقدم او نور میخواست پس به غـبـار راه او اصـرار میکرد درکش برای خاطر خورشید سخت است آتش چـرا با چـادرش پیـکـار میکرد بـیاذن، آتــش در رواق خــانــه آمــد ترغـیب بیشـرمـانۀ مـسـمار میکـرد تا مـیـخ در راه دگـر را پـیـش گـیـرد از او تـمـنــا حـیــدر کــرار مـیکـرد دستار زهرا در تب او سخت میسوخت خـیـلی گـلایـه از در و دیـوار میکرد ای کـاش قـدری تـازیـانه نرم خـو بود با دست زهـرا مهربان رفـتار میکرد با چارچوب در غـمش را قاب کردند رنگ کبودی، جلوهاش را تار میکرد باغ فـدک گـلـزار گلهای بنـفـشه است یـاد از رخ نـیـلی او بـسـیـار میکـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بیت معـمور ولایت را أجل ویرانه کرد آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبخانه کرد شمع روی روشن زهرا چو آن شب شد خموش زهره ساز و نغمۀ ماتم در آن کاشانه کرد آه جانـسوز یـتـیـمان انـدر آن مـاتـمسـرا کرد آشوبی که عقل محض را دیوانه کرد داغ بانو کرد عـمری با دل آن شهـریار آنچه شمع انجمن یکباره با پـروانه کرد شاه با آن پُر دلی، دل از دو گیتی برگرفت خانه را کآنشب تهی زان گوهر یکدانه کرد بارها کردی تـمنّای فـراق جـسم و جان چون که یاد از روزگار وصل آن جانانه کرد سر به زانوی غـم و با غصّۀ بانو قرین عزلت از هر آشنائی بود و هر بیگانه کرد شاهد هستی چو از پیمانۀ غم نیست شد باده نوشان را خراب از جلوۀ مستانه کرد ساقی بـزم حـقـیـقـت گـوئـیا از خـمّ غـم هر چه در خمخانه بودی اندر آن پیمانه کرد »مفتقر» را شوری از اندیشه بیرون در سر است هر دم او را از غم بانو نوائی دیگر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
کعبه به چشمش میکشد خاک درش را باران تـلاوت مینـمایـد کـوثـرش را روزی رسان خلـوت قـدّیـسهها اوست وقـتی به لـب دارند نـام اطـهـرش را مـمـسـوسـۀ ذات خـداونـد است بـانـو ریـسیـدهاند از نور یعنی معجرش را حـوریـهای میگـسـترانـد زیـر پـایش وقت عبور از کوچهها بال و پرش را کوچه دو رکعت روضه میخواند؛ امامی زین کوچه دیده داغ سخت مادرش را در دست دارد دستهایی را که میچید چون باغـبان گل بوسۀ پیـغـمبرش را ناگـاه رنـگ آسـمـانها نـیـلـگـون شد مردی خدا نـشناس بسته مـعـبرش را مردی که بویی از حـیا هرگز نبـرده بیشک لگد کرده غرور شوهرش را ریحانۀ نازکتر از گل زخم خورده است داسی به یغما میبرد برگ و برش را چشمش گره از کار حیدر باز میکرد بسته است سیلی چشم مریم پرورش را درّ نجـف مـیریـزد از چـشـم امـامی از خاک بردارد چگـونه گوهـرش را مادر به خـانه میرود اما پس از این از درد با دسـتار میبـنـدد سـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شکر حق فصل روضهها آمد بـانـگ حـی عـلـیالـعـزا آمـد روضهاش، اهل درد میخواهد فـاطـمه کـیـست؟ ماه پیـغـمبر تـا ابـد در پــنــاه پــیــغـمــبـر بهجت قلب مصطفی زهراست فـاطـمـه حـجّـت امـامان است آنکه آمـوزگـار سـلـمـان است راز او باخـدا هـماهـنگ است یکتـنه جان فـدای مـولا کرد هـم تـولّـی و هـم تـبـرّی کـرد مـقـصـد راه او شـهـادت بـود وصف اوصاف او میسر نیست با مقـامـش کـسی برابر نیست ذکر لبهای مرتضی زهراست مست از جـام کـوثـری هستیم شیـعه هـستیم و مادری هستیم تـا ابــد پــیــرو شـهــیــدانــیـم بین ما عشق و عهد و پیمانیست تا علی هست، شیعه تنها نیست یکدلیم و هـمیـشه یکرنگـیم همچو سلـمان که اهل ایـرانیم عـاشـق اهـل بـیـت و قـرآنـیـم بزم زهـرا، مثال اکـسیر است اهل یثـرب به او جـفـا کـردند بـاز هـم فـتـنـهای بـهپـا کردند تـا هــجــوم آورنـد بـر مــولا شـعـله از پـای تا سـرش افتاد تا زمین خورد، دخـترش افتاد درد بــرده ز کـف امـانـش را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
گـوش کن از دل افـلاک خـبـر میآیـد به سرِ اهـل زمـیـن دُرّ و گـهـر میآید چه خبر هـست؟ فـرشته چـقـدر میآید سوره صـبـر در آغـوش سـحـر میآید شـد اجـابت ز خـدا بـاز دعـای حـیـدر فـاطمـه دخـتـری آورده بـرای حــیـدر دخـتـری آمـده تـا هـمـدم مــادر بـاشـد دخـتری آمـده تـا حـیـدر حـیـدر بـاشـد خواهـری آمده عـشـق دو بـرادر باشـد گوئیا آمـده یک بـرهـه پـیـمـبـر بـاشـد عصمت و عفت و تقواش همه مادری است به خداونـد قـسم لایق پیـغـمبـری است فاطـمه محـو گل روی درخـشانش بود مرتضی زمزمه میکرد و غزلخوانش بود گرم بوسـیدن پیـشانی و چـشمانش بود احمد آنروز چه میدید که گریانش بود احـمد آنـروز تـجـلـی رسـالـت را دیـد یا که ظـرفیت تـحـویل امامت را دید؟ قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را یا که تـشـریح کـنـد قـلـۀ اهـداف تو را عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات به گـل روی بهـشـتی تو بانـو صلوات بعـد زهـرا احـدی مثـل تو اکـرام نـشد زنی ایـنـگـونـه پـیـامآور اســلام نـشـد طائر عـقـل کـسی مَـحـرَمِ این بـام نشد دست در دست شدی گریهات آرام نشد دیدی از دور و برت عطر کسی میآید مژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی میآید چـشم بر هم زدی و عـشق مجـسم آمد بَه که بـالای سـرت خـیر دو عـالم آمد اشک از گـوشـۀ چـشم همه آن دم آمـد کودکی سـوی تـو بـا دیـدۀ پُـر نَـم آمـد گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب کـمی آرام عـزیـزم که حـسـیـنـم زینب بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است آمـدی تا که بـفـهـمـیـم خـدا یـعـنـی چه صابره بودن در کرب و بلا یعـنی چه ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی کعـبۀ عـشق بـرادر شدی و محـتـرمی مریم از جام حیای تو چشیده است نمی نـائب فـاطـمـه، صـدیـقـۀ ثـابت قـدمـی کوفه و شام اسـیـر دَمِ زهـرایی توست مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست جای امـثال شما در کُـره خـاکی نیست چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست داغها دیـدهای اما لـب تو شاکی نیست چه عبارات عجـیبی روی آن تَل گفتی پیش آن پیکـر صد چاک تَـقَـبَّل گـفـتی آمدی جـلـوه کنی نام عـلـی زنـده شود زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود در دل جهـل زمان شمسۀ تابـنـده شود با زبان وقت بیان خـنـجر بُـرّنده شـود روی نی گفت برادر همه جا در هر راه طَـیّـِب الله بـه غـوغـای تـو مـاشـاء الله ای تـمـنـای دل خــون خــدا یـا زیـنـب در تو دیـدند همه فـاطـمـه را یا زینب مرحمت کن به منِ بیسر و پـا یا زینب نـشوم از سـرِ کـوی تـو جـدا یـا زینب نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر
: امتیاز
|